اولین باری که آبمیوه خوردی
وقتی نزدیک 8 ماهت بود . رفته بودیم تهران ... بابایی واسه من و خودش خوراکی خریده بود....من یه آبمیوه برداشتم بخورم که به زور از دست من کشیدی و کمی خوردی ...من میترسیدم که بخاطر مواد نگهدارنده واست ضرر داشته باشه واسه همین بیشتر آبمیوه رو خوردم و کمی آبمیوه دادم بهت خوردی ...
نویسنده :
مامان کیان
16:32
کیان رضا میون عروسکها
توی ماه رمضون رفته بودیم خونه مریم جون آیسان جونم عروسکهاش و آورد پیشت و ازت عکس گرفتیم عروسکها خیلی بزرگ بود و اولش ازشون میترسیدی اما کم کم بهش عادت کردی ...
نویسنده :
مامان کیان
16:09
تخت کیان رضا
کشوی کابینت
از اونجایی که آقا کیان به کشوها و درهای کابینت علاق زیادی داره یکی از کارهای روزانش اینه که کشوی آخری رو هر روز بریزه بیرون اوایل که تازه یاد گرفته بود ، اینقدر کشو رو میکشید بیرون که پاهاش زیر کشو گیر میگرفت و گریه میکرد ولی الان کنترل بیشتری پیدا کرده حتی تو این چند روز تونسته چند بار در کابینت و باز کنه ...
نویسنده :
مامان کیان
15:51
سینی
پسرم اینقدر ناز و کوچولویی که توی سینی هم جا میشی ...
نویسنده :
مامان کیان
15:36
ایستادن 2
آقا کیان دیگه میتونه بدون کمک و مراقبت خودش بایسته ...
نویسنده :
مامان کیان
15:30